سالها می گذرد حادثه ها می آید انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
بسم الله الرحمن الرحیم
با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر میکنم. و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خدای رحمان و رحیم میخواهم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیردو از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهیها و قصور و تقصیرها بپذیرند. و با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمتگزار درسدّ آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند، والله نگهدار این ملت و مظلومان جهان است.
والسلام علیکم و علی عبادالله الصالحین و رحمةالله و برکاته
26بهمن 1361 ، 1 جمادی الثانی 1403
حجت الاسلام علی انصاری می گوید: امام خمینی رحمه الله علیه در یکی از روزهای آخر عمرشان می خواستند بخوابند به من گفتند: اگر خوابیدم، اول وقت نماز بیدار کن. گفتم: چشم. دیدم اول وقت شد و امام خوابیده اند و حیفم آمد که صدایشان بزنم، عمل جراحی، سرم به دست، گفتم صدایشان نزنم. چند دقیقه ای از اذان گذشت و امام چشمهایشان را باز کردند و گفتند. وقت نماز شده است؟ گفتم بله امام فرمودند: چرا صدایم نزدی؟ گفتم: ده دقیقه بیشتر از وقت نگذشته است فرمودند مگر به شما نگفتم؟ ایشان سپس فرزندشان را صدا زدند که: احمد بیا و فرمودند: ناراحتم، از اول عمر تا حال، نمازم را اول وقت خواندم چرا الان که پایم لب گور است ده دقیقه تاخیر افتاد؟